سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بنى امیه را مهلتى است که در آن مى‏تازند ، هر چند خود میان خود اختلاف اندازند . سپس کفتارها بر آنان دهن گشایند و مغلوبشان نمایند [ و مرود مفعل است از « ارواد » و آن مهلت و فرصت دادن است ، و این از فصیح‏ترین و غریبترین کلام است . گویى امام ( ع ) مهلتى را که آنان دارند به مسابقت جاى ، همانند فرموده است که براى رسیدن به پایان مى‏تازند و چون به نهایتش رسیدند رشته نظم آنان از هم مى‏گسلد . ] [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط مصطفی مطلبی در 89/3/15:: 4:15 عصر
روزی حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد: دلم می خواهد یکی از بندگان خوبت را ببینم. خطاب آمد در صحرا برو؛ آنجا مردی در حال کشاورزی است. او از خوبان درگاه ماست. حضرت آمد و مردی را در حال بیل زدن دید، تعجب کرد که او چگونه به این درجه رسیده. علت را از جبرئیل جویا شد. جبرئیل عرض کرد: الآن خداوند بلایی بر او نازل می کند. مشاهده کن وببین او چکار می کند. سپس بلایی نازل شد و مرد هر دو چشمش را از دست داد. فورا نشست،بیلش را جلوی رویش قرار داد و گفت: مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی ،من داشتن چشم را دوست می داشتم. حال که تو مرا کور می پسندی ، من نیز کوری را بیش از بینایی دوست دارم. اشک در دیدگان حضرت موسی حلقه زد. رو به مرد کرد . فرمود:ای مرد! من پیغمبر خدا و مستجاب الدعوه هستم. می خواهی دعا کنم تا خداوند چشمانت را دوباره بینا کند؟
مرد پاسخ داد:نه.
حضرت فرمود: چرا؟
گفت: آنچه پروردگارم برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را خود می پسندم.
منبع: کتاب داستان های حکمت آموز/ محمد غلامی

کلمات کلیدی : بصیرت، داستان حکمت آموز